عاشق پاره سنگها باش..شاید روزی عاشق قلب پاره ی من شدی..!
من براي سال ها مينويسم...سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند...افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود..همیشه یکی بود یکی نبود..!
باید فراموشت کنم...... چندیست تمرین میکنم...... من میتوانم....میشود..... آرام تلقین میکنم....... حالم؟!!!! نه اصلأ خوب نیست... تا بعد بهتر میشود... فکری برای این دل آرام و غمگین میکنم... من میپذیرم رفته ای وبر نمیگردی.... همین!!! خود را برای درک این صدبار تحسین میکنم.... کم کم ز یادم میروی... این روزگارو رسم اوست!!!! این جمله را با تلخیش صدبار تضمین میکنم!!! تو را هرگز آرزو نخواهم کردم... به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی . . . . ارزانتر از آنچه که فکرش را بکند بود اما برای من گران تمام شد... گريه كردم گريه هم اينبار آرامم نكرد عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد مهم نیست کی بیشتر... مهم اینه میدونی که دوستش داری... اما اون نمیدونه اون خیلی وقته هیچی نمیدونه... خیلی وقته باهات ستاره ها را نمیشماره اما تو همیشه واسه ی چشمهاش ستاره میشی گاهی بهت گیر میده، حتی گاهی اذیت میکنه... بیشتر وقت ها هم که بی حوصله است ولی تو ازش چیزی نمیخوای... تو مجبورش نمی کنی... اون به جایی خیره میشه، سکوت میکنه... اصلا دقت نمیکنه اما تو واسش بهونه نمیاری... بهش دروغ نمیگی چون تو دوستش داری... اونم تورو دوست داره نمی خواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشترشود... اما این روزها کاری از دستانم برنمیاد.... گاهی بی هوا دلــــــــــم هوایت را میکند؛ این روزها خیلی هوس بچگی کرده ام! یک مداد لطفا! میخواهم خودم را خط خطی کنم!
هرگــــز...
چون محالـــ میشوی ،
مثل همه ی آرزوهایـــــــــم
هرچه كردم... هرچه... آه! انگار آرامم نكرد
روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل
گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد
بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد
درد دل با سايه و ديوار آرامم نكرد
خواستم ديگر فراموشت كنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، اين كار آرامم نكرد
سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نكرد
ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت
هوای تــــــــو ....
تویی که هیچگاه هوایم را نداشتی!!درکـــم کن ..
.
.
.
Power By:
LoxBlog.Com |