عاشق پاره سنگها باش..شاید روزی عاشق قلب پاره ی من شدی..!

من براي سال ها مينويسم...سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند...افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود..همیشه یکی بود یکی نبود..!

پ

بغض

یعنی نرو...

بفهم!...

نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 15:24 توسط راحیل| |

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود

 

ولی پدر

...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمی آورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد

نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 15:22 توسط راحیل| |

http://s2.picofile.com/file/7278693973/424289_220347244726446_100002535153547_434428_626262090_n.jpg

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:59 توسط راحیل| |

حالا دیگر


 


 

 

از دلتنگی ها هم که بگذریم


 


 

 

تنها اتفاق این روزهای من است...
 
تنهایی
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا
نه از حادثه خبری هست
نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:42 توسط راحیل| |

دل كندن كار خوبي است . آدم را سبك ميكند . آرام ميكند . دل بستگي سخت است

خيلي اشك ميخواهد.دل كندن به آدم احساس قدرت مندي و دلتنگي ميدهد .

دل كندن كار خوبي است . دل كندن سخت است . خيلي اشك مي خواهد . 

دل بستنم هايم را دوست دارم . دل كندن هايم را جدي نگير ! باش!

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:34 توسط راحیل| |

عشق این نیست که فقط به کسی بگی که عاشقتم

عشق بدون گفت هم عشقه

عشق قربانی هم هست

یعنی

ساکت بودن بخاطر همدیگه

عشق فقط داشتن نیست

عشق از دست دادن شادیهات

به خاطر شادی های همدیگه

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:30 توسط راحیل| |

ندانسته عاشق شدم،دانسته گریه کردم ودانسته درون
خود شکستم.
نگاهم سراسر اشتیاق بود،
نگاهم حاکی از تپیدن قلبم بود،
نگاهم لبا لب،نیاز بود،
نگاهم شِکوه از تنهایی بود،
نگاهش...........
نگاهش خنده بود،
نگاهش شیطنت بود،
نگاهش بی مهری بود،
نگاهش شکستن قلبم بود،
نگاهش ردِ نگاهم بود

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:26 توسط راحیل| |

"دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده"

برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...

برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...

حــتــی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند

 و خــیــلــی دیــــــر شناختمشان...!

برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...

برای کســی که این روز هــا عجـــیب نبــودش را حــــس میکـنم...

خنده هایی که دارم فراموششان می کنم

و برای خــــــودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام !!!

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:27 توسط راحیل| |

اون لحظه که گفتی:

 

صد تا بهتر از تو رو پیدا کردم

 

یاد اون لحظه ای افتادم

 

که به صد تا بهتر از تو گفتم:

 

من بهترین رو دارم

نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:3 توسط راحیل| |

خداوندا !!!!!!!!!
.....................................
چه راههایی رفتم تا بفهمم ، جز تو راهی نیست.
غلافم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست!


 

نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:2 توسط راحیل| |

نگرانم ....نگرانم...............

 

نگرانیم از توست....................

نمیدانم چرا گاهی برایم مبهمی.....................

گاهی نمیتوانم خوب چهره ات را به یاد آورم.....................

و گاهی هیچ تصوری از تو ندارم...................................

نکند از خیالم بروی..........................

من که از تو فقط همین خیالت برایم باقی مانده.....................

شاید می خواهی آن را هم از من بگیری.............

حتی وقتی تورا در خیالم دارم...........ضربان قلبم تند میشود...نفس میگیرد.....دلم شور میزند....دست وپایم را گم میکنم...........و آنگاه بقضم می ترکد......گونه هایم با اشک هایی از جنس خیالت خیس می شود

وتازه به خودم می ایم.............همه چیز رویا بود................رویا

ودیگر تو را نه در حقیقت ونه در رویا ندارم......................تورا ازدست داده ام

و ای کاش همه چیز خواب بود..................ای دلشوره های بی بهانه من............


 


 

نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:41 توسط راحیل| |

راهي است ميان ما

نه تو مي‌آيي

نه من مي‌توانم بروم

اين جاده براي نرسيدن بود...

نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:17 توسط راحیل| |

نشستم پاى مشروب

گفتند بخور بگو به سلامتى اون که دوستش داری...

پیکو به لبم نزدیک کردم... نخوردم,...

ولى گفتم به سلامتى اون که ازش جون میگیرم.

گفتند نخوردى؟

گفتم من سلامتى اونو تو پاکى میخوام,..نه تو مستى !

نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:4 توسط راحیل| |

احساس می کنم بدجور بازی را باخته ام!

حواست کجاست!؟

من یارت بودم نه رقیبت...

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 18:57 توسط راحیل| |

عشق یعنی این...
 
 
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه
 
 سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد
 
عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت
 
و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن
 
 با اون... بعد از یک ماه پسرک مرد...
 
 وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت
 
مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو
 
 به اتاق پسر برد... دخترک دید که تمامی سی دی ها
 
باز نشده... دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد...
 
 میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های
 
عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی
 
 میگذاشت و به پسرک میداد!!!!
نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط راحیل| |

دِلـَـــمـ،

پــُــر از زَخـــمـ هـــایـی سـتــ

کـِــه قـَــرار اسـتــ وَقتــی بـُـــزرگ شـُـدمـ

فـَــرامـــوشِشــــانــ کُنــمـ...!
.
.
.
.
.
.
مــَــن هَمـــان دُختــَــرکــی هَستــَـمــ

کِـــه اِنتخــــاب شُــدَمــ

بـَـــرای از دَسـتـــ دادن تـــو

نـَــه بیشتــــر و نَـــه کمتـــــر... !

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 18:24 توسط راحیل| |

گاهی دست خودت نیست ،زن که باشی...

گاهی دوست داری

تکیه بدهی... پناه ببری... ضعیف باشی...

دست خودت نیست، زن که باشی...

گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را...

شاید عطر تلخ و گس مردانه اش

لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد!

دست خودت نیست ، زن که باشی...

گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی

و قناعت میکنی به رویای حضورش...

به این امید که او خوشبخت باشد...

دست خودت نیست، زن که باشی...

همه ی دیوانگی های عالم را یاد میگیری

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 16:15 توسط راحیل| |

این جمله را هرگز فراموش نکن:


"برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است" .

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 16:8 توسط راحیل| |

از روزی می‌ترسـم ، که وقتی بهم میگه ؛ دوستت دارم ، یاد ِ تــــو بیوفتم ...!
نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 15:28 توسط راحیل| |

با این که بعد از تو
جواب ِ تمام ِ " دوستت دارم " ها
" مرسی " شد
حسی به تو هم نماند ...
بهشت را به دندانم کشیدی و رفتی !
فقط من مانده ام
و حسرت ِ این بهشت ...
" تـــو "
هیچ جای این معادله نیستی !

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 14:29 توسط راحیل| |

دیگر ملالی نیست جز نداشتنت ‌٬نخواستنت٬راندنت٬باختنت٬رفتنت٬نماندنت٬

با او و هزاران اوی دیگر بودنت٬بدون مکث پاسخ منفی دادنت.و عشقی نیست٬

جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت. این را برایت نوشته بودم. باز هم مینویسم:

« هر ستاره شبی است که از تو دورم٬آسمان چه پر ستاره است.»

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 14:29 توسط راحیل| |

دقت کردین هر موقع دارین سشوار میکشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس میکنین یکی صداتون میکنه؟



تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بقلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!


تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !


تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟


تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!


تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون…!!!!

تا حالا دقت کردی…
مغز انسان پر کارترین جای بدنه
۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه
فقط وقتی متوقف میشه که
ما وارد سالن امتحانات میشیم …

لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…:


تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !


تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟


تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو … !!!!


تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید
ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..!

تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم
بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!


دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!


تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود
 

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 14:18 توسط راحیل| |

رقیبم... دزد امیدم..

تو که آن نازنین را از برم بردی. همیشه شادمان گردی
برو خوش باش و با او مهربانی کن...

رقیب من...
به عشقم عشق میورزی لبانش را تو میبوسی    
حریر گیسوانش را نوازش میکنی تو هرشب             
زعطر خوب اندامش مشامت شاد میگردد
برو خوش باشو با او مهربانی کن...

رقیب من...
زمانیکه تو در خوابی همیشه همسرت آن عشق نافرجام من بیدار میماند...
بیاد آن عهد بگذشته کنار پنجره می آید و آرام می گرید...

رقیب من نمیدانی..... برو خوش باشو بااو مهربانی کن.......

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 14:4 توسط راحیل| |

سخت ترین دو راهی: دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است.

گاهی کامل فراموش میکنی و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی

.

و گاهی آن قدر منتظر می مانی که می فهمی زودتر از اینها باید فراموش میکردی

.

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 13:12 توسط راحیل| |

خدایا من حواسم به همه هست به جز تو 

پس تو هم حق داری، حواست به همه باشه به جز من . . .

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 13:15 توسط راحیل| |

اونی که دوستت داره زندگیشو پات میریزه که فقط شادیتو ببینه

تویی که دوست داشته میشی هزارتا ناز میکنی براش!

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 13:15 توسط راحیل| |

اون یه دونه یوسفی هم که برگشت به کنعان اش

استثنا بود ! تو غمت روبخور !!

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 12:58 توسط راحیل| |

خـُدایا

...

جـای سوره ای

...

که اینگونه آغاز شَود

:

وقــَسم به روزی که قــَلبت را میشکنند

...

و جز خـُدایت مرهمی نخواهی یافت

!‌!!
به نـام عشق در قرآنت خالی است

نوشته شده در شنبه 17 دی 1390برچسب:,ساعت 21:0 توسط راحیل| |

باید فراموشت کنم......

چندیست تمرین میکنم......

من میتوانم....میشود.....

آرام تلقین میکنم.......

حالم؟!!!!

نه اصلأ خوب نیست...

تا بعد بهتر میشود...

فکری برای این دل آرام و غمگین میکنم...

من میپذیرم رفته ای وبر نمیگردی....

همین!!!

خود را برای درک این صدبار تحسین میکنم....

کم کم ز یادم میروی...

این روزگارو رسم اوست!!!!

این جمله را با تلخیش صدبار تضمین میکنم!!!

نوشته شده در شنبه 26 آذر 1390برچسب:,ساعت 21:4 توسط راحیل| |

تو را هرگز آرزو نخواهم کردم...



هرگــــز...



چون محالـــ میشوی ،



مثل همه ی آرزوهایـــــــــم

نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 23:40 توسط راحیل| |

به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته

بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌

انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی . . .

.

نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 16:16 توسط راحیل| |

نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:22 توسط راحیل| |

ارزانتر از آنچه که فکرش را بکند بود اما برای من گران تمام شد...

نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:17 توسط راحیل| |

آرزوی پسرا


 

نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:10 توسط راحیل| |

گريه كردم گريه هم اين‌بار آرامم نكرد

هرچه كردم... هرچه... آه! انگار آرامم نكرد



روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل

گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد



بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد

درد دل با سايه و ديوار آرامم نكرد



خواستم ديگر فراموشت كنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، اين كار آرامم نكرد



سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب بر نمدار آرامم نكرد



ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت

 

عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد

نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:38 توسط راحیل| |

کارت پستال درخواستی طراحان

نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:14 توسط راحیل| |

تورو دوستت داره... تو هم دوستش داری

 

مهم نیست کی بیشتر...

مهم اینه میدونی که دوستش داری... اما اون نمیدونه

اون خیلی وقته هیچی نمیدونه...

خیلی وقته باهات ستاره ها را نمیشماره

اما تو همیشه واسه ی چشمهاش ستاره میشی

گاهی بهت گیر میده، حتی گاهی اذیت میکنه...

بیشتر وقت ها هم که بی حوصله است

ولی تو ازش چیزی نمیخوای... تو مجبورش نمی کنی... 

اون به جایی خیره میشه، سکوت میکنه... اصلا دقت نمیکنه

اما تو واسش بهونه نمیاری... بهش دروغ نمیگی

چون تو دوستش داری... اونم تورو دوست داره

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,ساعت 19:7 توسط راحیل| |

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:57 توسط راحیل| |

 

نمی خواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشترشود...

اما این روزها کاری از دستانم برنمیاد....

 

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:45 توسط راحیل| |

گاهی بی هوا دلــــــــــم هوایت را میکند؛
هوای تــــــــو ....
 تویی که هیچگاه هوایم را نداشتی!!درکـــم کن .. 

نوشته شده در پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:17 توسط راحیل| |


Power By: LoxBlog.Com