عاشق پاره سنگها باش..شاید روزی عاشق قلب پاره ی من شدی..!

من براي سال ها مينويسم...سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند...افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود..همیشه یکی بود یکی نبود..!

مي خواستم با نگاه تو دوباره زندگي ام را بسازم

....

 

 

 

 

 

 

 

 


در حالي كه ميدانم


در ته دلت

ديگر جايي برايمن نيست....!!! 

 

با خنده هايت ساختمان دلم را ترميم كنم

....

مي خواستم با شكوه جلالت نگاه خود را عوص كنم

...

اماافسوس و صد افسوس

!!

حالا كه دوري از من ديگر هيچ چيز برايم اثر نميكند

.....

مانند مرواريد بدون صدف زندگي را ادامه ميدهم

!!!

خاطراته زيبايت مرا باخود به سوي تو ميكشد

.....

ولي افسوس

....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 6 آبان 1390برچسب:,ساعت 20:39 توسط راحیل| |


Power By: LoxBlog.Com